پارت چهل و یکم

زمان ارسال : ۸۵ روز پیش

مهرداد عینک آفتابی به چشم زده به ماشین مدل‌‌بالایش تکیه داده چشم به در خانه‌‌ی پسرعموی پدرش دوخته بود که با حرکت آهسته‌‌ی در انتظارش به پایان رسید. در کاملاً باز شد و نگاهش روی صورت زیبا و دلربای نگار خیره ماند!.... یک لحظه این حس عجیب به او دست داد ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید